هیئت اندیشهورز هنر و رسانه معاونت علمی حوزه علمیه خراسان، نشست تخصصی هشتاد ویکم را در تاریخ 5 بهمن ۱۴۰۱ با عنوان «بازشناسی ادبیات حماسی در تحکیم هویت ملی» توسط استاد محترم جناب دکتر فرزاد قائمی برگزار کرد.
در این نشست که به صورت مجازی برگزار شد، دکتر قائمی در ابتدا با اشاره به کلیت موضوع، آن را از سه منظر قابل بررسی دانست و در این باره گفت: این موضوع از منظر جایگاه نوع حماسه و نسبت آن با هویت، پیشینه حماسه و نوع آن در ایران، جایگاه حماسه در تاریخ معاصر و فرهنگ ایران به ویژه شاهنامه فردوسی قابل بررسی است. وی به تشریح این سه منظر پرداخت و در ابتدا به بررسی اصطلاح حماسه در ارتباط آن با هویت پرداخت و گفت: در تاریخ معاصر واژه حماسه معادل epic است که به آثار داستانی بلند اطلاق میشود که هویت شاعرانه داشته و شخصیت اصلی آن قهرمانان است که به جدال و جنگهای آن میپردازد.
دکتر قائمی به خاستگاه حماسه اشاره کرد و گفت: حماسه از زبان عربی گرفته شده، اما در ادبیات عرب به آثاری مانند شاهنامه حماسه اطلاق نمیشود، بلکه به آن ملحمه گفته میشود. زبان فارسی دربردارندۀ یکی از وسیعترین پیکره حماسه در ادبیات جهان است؛ چرا که در کمتر زبانی حجم آثار حماسی و اهمیت آن قابل مقایسه با زبان فارسی است. این امر به خاطر اهمیت و جایگاه استراتژیک جغرافیای ایران از دوران باستان (قلب عالم) بازمیگردد.
آقای قائمی به نسبت حماسه (epic) و هویت اشاره کرد و در توضیح آن گفت: هویت مقوله مشترکی است که افراد داخل مجموعه را با خارج آن مشخص میسازد. خاستگاه حماسه نیز در نسبت با اسطوره تعریف میگردد. اسطوره از اولین انواع روایی بشر است که در ذهن بشر شکل میگرفتند و ماهیت ایدئولوژیک دارد که از این حیث تاریخ شکلگیری برخی ادیان تاثیر داشته است که برخی اسطوره را کهن الگو دانستهاند که به شکلگیری هویت اشاره میکند. پس از شکلگیری فرهنگ جوامع علاوه بر اسطوره روایات دیگری شکل میگیرد که حماسه یکی از آنهاست که ویژگیهای مشترکی را ارائه میدهد که خود را با خارج متمایز میسازد. هرکول در حماسه یونانی و جمشید و گرشاسب در حماسه ایرانی از حماسههای ابتدایی هستند که برخلاف اسطوره که از ابتدا کارکرد دینی داشتند، کارکرد هویتی دارند که افراد را حول عامل مشترک گرد میآورند و معنای مقدس و انگیزهسازی را پدید میآورند. در متن معیار حماسه ایرانی(شاهنامه) این تحول وجود دارد. دکتر قائمی در ادامه سخن خود در مورد سیر تاریخ حماسه افزود: با شکلگیری حماسهخوانی روایات حماسی را میان مردم بیان میکردند و کارکردهای هویتی را ترویج میدادند. این روند از دوره اشکانی وجود داشته است که توسط افرادی با عنوان گوسانها شناخته میشدند.
وی با اشاره به کارکرد تاریخی هویت ملی در ایران باستان به سیر تاریخی آن اشاره داشت و گفت: مقولۀ هویت در جهان باستان با جهان کنونی تفاوت دارد. در دوره هخامنشیان که بخش شرق و غرب جغرافیای ایران به هم متصل میشود، اما هویت ملی شکل نمیگیرد؛ چون به پارسی بودن خود تکیه میکردند. در دوره اشکانی تحول مهمی در هویت شکل میگیرد، چرا که در این دوره، ملوک الطوایف در برابر هجوم بیگانگان با یک اتحاد، حکومت کلانی شکل دادند. شاهنامه دقیقا بازتاب این مرحله از هویت ایرانی است. شاهنامه به نبود پرچم واحد و مشترک در دوره اشکانی اشاره داشته است. در دوره ساسانی تحول جدیدی رخ میدهد و آنها برای اولین بار به سرزمین خود نام «ایران» را میدهند که خاستگاه آن به دین زرتشت بازمیگردد. فرمول هویت ملی با ساسانیان آغاز میشود، از این روی روایتهای گوسانی و پهلوانی به عنوان متن تاریخی(خدای نامه) از دوره انوشیروان مکتوب میگردد. در دوره اسلامی؛ از زمان هارون الرشید و پس از تصمیم بر ایجاد علوم اسلامی در دورۀ ترجمه آثار، خدای نامهها با عنوان سیرالملوک نیز ترجمه شدند و منبع تواریخ گردیدند. در قرن سوم و چهارم، در شرق ایران حکومتهایی شکل میگیرند که در عین مسلمان بودن، سعی دارند هویت متمایزی میان مسلمان ایرانی و مسلمان غیرایرانی پیدا کنند. گرایشهای شیعی نقش عمدهای در این کار دارد. در دوره سامانی ترجمه خداینامه به فارسی دری تسری یافت و با عنوان شاهنامه نام گرفت. این فرایند رویکرد هویتی به خود میگیرد؛ چون سامانیان به طور خاص زبان فارسی را معیار هویت خود میدانستند. جنبشهای شعوبی هویت اسلامی دارد و قبال مسلمانان غیرفارسی در این دوره وجود دارد. بیشترین متون فارسی در این دوره نگاشته شده و تنوع زیادی دارد. مهمترین اتفاق، شاهنامهنویسی مانند شاهنامه ابوعلی بلخی و شاهنامه ابومنصوری (از منابع فردوسی) است. با حمایت حاکمان، این متون به نظم درمیآید و هویت ایرانی رنگ برجستهتری مییابد. شاهنامه مسعودی مروزی قدیمیترین شاهنامه منظوم در به سال 300 هجری است.
دکتر قائمی در ادامه سیر تاریخی شکلگیری هویت ایرانی توسط ادبیات حماسی به شاهنامه فردوسی اشاره کرد و گفت: با شاهنامه فردوسی نقطه عطف ادبیات حماسه فارسی شکل میگیرد. این شاهنامه در دوره گذار به غزنوی شکل میگیرد که فرصت حمایت سامانیان را از دست میدهد. فرایند تکمیل شاهنامه حدود 35 سال طول کشیده است. رویگردانی غزنویان از شاهنامه سبب رویگردانی حکومتهای ترک پس از آن تا قبل از مغول به این اثر بوده است. این مقوله هویتی است که به مشروعیت سیاسی بازمیگردد؛ سامانیان مشروعیت خود را به ایران باستان متصل میکردند، اما غزنویان به خلافت عباسی نزدیک میشوند که هویت ملی مورد نظر معنا نمییابد، لذا حماسهسرایی فارسی از هویت ملی فاصله میگیرد. از این روی از شاهنامه فردوسی تا قبل از قرن هفتم نسخهای وجود ندارد. برخی معتقدند که در دوره ایلخانی ترمیم هویت ایرانی رخ میدهد. با پایان خلافت عباسی به دست هلاکو، مشروعیت جعلی که از پیوند خلافت و سلاطین ترک شکل گرفته بود، ادامه نمیآید. در این دوره به تدریج اهمیت هویتهای قومی پدیدار میشود. مغولان که از هویت چندانی برخوردار نبودند به شدت جذب شاهنامه میشوند. از این روی شاهنامه از دربار ایلخانان تا گورکانیان هند از اعتبار برخوردار بود و رقابت در شاهنامهسرایی به وجود میآید. حتی عثمانیان نیز به شاهنامه همان مقدار اهمیت میدادند که گورکانیان بدان توجه داشتند. دلیل این رویکرد چیزی جز نقش این کتاب در هویت نبوده است. تشیع فردوسی در این گرایش موثر بوده است.
وی در ادامه ابراز داشت: تأثیر شاهنامه فردوسی باعث شد تا دو جریان شکل گیرد: اول به نظم درآوردن تواریخ واقعی به صورت شاهنامههای منظوم و دیگر حماسههای شیعی که بر مبنای مجاهدات صدر اسلام و اهل بیت پدید آمد. این جریان که به عنوان تثبیت هویت برمبنای حماسهسرایی شکل گرفت به شدت رشد کرد و تا دوران معاصر ادامه یافت. هند در سدههای 10 تا 12 پایگاه زبان فارسی بود، از این روی انگلیسیها پس از اشغال هند برای از بین بردن هویت آنها، دست به تضعیف زبان فارسی در این کشور زدند. بنابراین اولین پژوهشهای مدرن بر روی شاهنامه از سدۀ 18در هند توسط انگلیسیها و دیگر غربیها آغاز میشود. غربیها کارکرد هویتی شاهنامه را تشخیص میدهند و با روش جدید (باستانگرایی) سعی میکنند آن را کنار نهند. از این روی در دوره پهلوی شاهنامه در کنار متون پهلوی قرار میگیرد در حالیکه در دیدگاه مردم دوران میانه، شاهنامه هویت باستانی را نمایندگی نکرده است؛ بلکه ایران پیش از اسلام را به دوره اسلام پیوند میدهد. اما در دوره پهلوی که ناسیونالیسم باستانگرا مبنا قرار میگیرد، توجه به ملیت پر رنگ میشود و رویکرد به شاهنامه تحت تأثیر این مقوله است و توجه به شاه و فرّکیانی صورت میگیرد و بزرگداشتهایی که برای فردوسی گرفته میشود، برای بهرهبرداری درصدد پیشبرد این ایدئولوژی بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی دو رویکرد وجود دارد که برخی متأثر پروپاگاندای دوره پهلوی، برخورد جزم اندیشانه داشته و تا دهۀ 60 نگاه به شاهنامه در حاشیه بود، اما از دهۀ 70 رویکرد تغییر کرد و به خاطر علاقه بزرگان انقلاب در رأس آن مقام معظم رهبری و آیت الله جوادی آملی و… به حکمت فردوسی، فضا تغییر یافت و اهمیت این متن و حماسه و تثبیت حماسه در هویت ملی مورد توجه قرار گرفت.
دکتر قائمی در پایان به سوالات مخاطبان نیز پاسخ دادند.
سیر تاریخی و نوع حماسه در نسبت با هویت ملی مورد بررسی قرار گرفت.
